فوبیای ترس

ساخت وبلاگ

 

سوال متداول امروزه بسیاری از مردم و سران اپوزیسیون است که : چرا با همه فلاکتهای تحمیلی حکومت ، مردم از اعتراضی تمام عیار ، ترس و واهمه دارند؟؟؟؟؟؟ .... 

ظاهرا خیلی ها به دنبال پاسخ این سوال هستند ...عده ای برای پاسخ به خویشتن خویش ... و گروهی هم برای برون رفت از کمای اجتماعی مردم ...

کمی تلاش کنیم و ببینیم آیا میتوان پاسخی برای آن یافت ؟ ....

اول آنکه بدیهی ست که بازیگردانان حکومتی از این موضوع ( فوبیای ترس ) بخوبی اطلاع دارند و در ترویج و تقویت آن مجدانه تلاش میکنند ..

میشود گفت ریشه این فوبیا در نهانی ترین بخش روح و اندیشه مردمان وجود دارد و هیچکس حاضر نیست به آن اعتراف کند حتی در نزد خودش ! 

یکی از متداول ترین ترسهای انسانی ...ترس از ناشناخته ها و در راس آن خدایان و زندگی پس از مرگ است 

انکار ودر افتادن با سازو کار و تاسیسات سیستماتیک یک حکومت که بیرق خدا و دین و مذهب و معصوم و کفر و آمرزش و آخرت را بدوش میکشد مانند قدم گذاردن در غاری تاریک و ناشناخته است ..... بخصوص آنکه صداهای هولناکی از درون غار شنیده میشود .... وافسانه هایی که اکثرا درباره غار مرموز میگویند ... از دیوها و هیولاهای درون غار که به هرکسی که وارد شود رحم نمیکنند .....از بی انتهایی غار .... از پشیمانی کسانی که وارد غار شده اند و به نفرین های سیاه مبتلا شده اند ..... 

با نوعی اخلاص متظاهرانه از ناصحینی که مارا از ورود به غار منع میکنند تبعیت میکنیم  ... و استدلالهای عاقل نما اما احمقانه که به ما چه درون غار چیست و کیست ؟؟ !!!!!

با پنهان کردن حقارت خود در پشت قیافه ای عالمانه که : از کجا معلوم اینان که میگویند درون غار حال و هوا و روزگار بهتری هست راست بگویند .... اصلا اینها کیستند ؟ .... اینها هم سنگ خودشان را به سینه میزنند ....

مگر میشود مذهب را  زیر سوال برد ؟!!! خدا به دور .... کفر میشه دامن بچه هامونو میگیره .... مریضی و بلا سرشون میاد ...... ( این رقم حرفای بی ریشه را همه مان بلدیم و لازم نیست من بیشتر ردیف کنم ) ...

اما مخلص کلام آنکه .... بشر امروز تمام دستاوردهایش را مدیون کسانی ست که نترسیدند و وارد غار شدند .... 

حکایت این غار حکایت باغ انگور  نیست که عده ای بروند و برای بقیه هم که در بیرون غار و دورازخطر نشسته اند بیاورند ......بلکه حکایت معدن نور است .... که هرکس شخصا  باید ببیند و حالش خوب شود .... مزه انسان بودن و رهایی از غرایز حیوانی را بچشد ..... و هنگامی که ترسها را به سخره گرفت و بی مهابا وارد غار شد ..... حس پهلوان بودن را ..... جوان و جسور بودن را ..... مادری تمام عیار بودن را .... پدری الگو بخش بودن را درک کند و لذت ببرد ....نه برای برتری جویی و فخر فروشی .... نه برای بدست آوردن چند سکه زر بیشتر .... نه برای  تحقیر دیگران ..... نه برای ستوده شدن ...نه .... ... فقط از احساسی که تنها با وارد شدن به غار اورا فرامیگیرد لذت ببرد ..... حال خوشی را که هیچوقت در هیچ مرحله زندگی اش تجربه نکرده احساس کند 

نه برای فتح بهشت یا فرار از جهنم .... بلکه فاتح خودش باشد .... پیروز بر ترسهای کهنه اش .... 

آنچه درون غار است ...رگه های طلا یا کوه الماس نیست ..... یک من تازه است که ترسهایش را شکست داده ...یک من تازه است که احساس میکند به شیرین ترین حسی که توقع داشته رسیده و حتی پایان یافتن زندگی اش هم دیگر تلخ نیست .... تلخ از آنکه چیزی از زندگی نفهمیده .... خودش را پیدا کرده .... انسانی بلند همت و پر جبروت که ترسها و ترساننده ها را به سخره گرفته و چون صخره ای سرافراز به شلاقهای موجهای حقیر لبخند میزند .... 

وچه حال خوبی ست اگر دچارش شویم و ببینیم که ترسهای ما چه بیجا بودند ....چقدر ترساننده های ما حقیر و مفلوک بودند و خبر نداشتیم ...... 

درون غار هیچ هیولایی نیست که بلندقامت تر از ارتفاع غرور و شرافت ما باشد ..... و آن دیوها با اولین غریو و غرش ما خواهند گریخت ....

راز نفرین غار فقط ترس ما از وارد شدن است ..... وارد که بشویم هولناکتر از فوبیای ترس خودمان هیچ نخواهیم دید که آنهم در اولین قدم فرو خواهد ریخت ....

نگذاریم این فوبیای ترس از بهم خوردن زندگی روزمره ، مارا از لذتی که حلاج ها و بابک ها و ستارخان ها طعمش را چشیدند محروم کند ....

پشت این پرده ها پنهان نشویم که :  معلوم نیست چه کسی بر سرکار میاید و چه کسی سودش را میبرد !!!! 

مثل پرواز .... طعم اوج .... و رهایی از حقارتهای پایین دست را بچشیم ..... لاکپشتها اگرچه زیاد عمر میکنند ولی از حس پرواز خبری ندارند ......

پ. ن. با پوزش جهت طولانی شدن کلام 

 

 

 

ته خط...
ما را در سایت ته خط دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qolumi5 بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:24